爱情故事

Novels and short story _ long story _ 爱情故事
شین براری

爱情故事

Novels and short story _ long story _ 爱情故事

شین براری
爱情故事

爱情故事
رمان بالای هجده سال
رمان سانسور نشده
رمان ممنوعه
رمان عاشقانه
رمان اندروید
رمان موبایل
رمان مجازی

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
  • 11 Mehr 01، 18:47 - کانون شاملو
    عالی
نویسندگان

درآمد ماهانه دانش آموزان کلاس

Monday, 20 Ordibehesht 1400، 10:30 PM

اسم من : آرش                             گردید        
شغل پدر : مغازه دار
میزان درآمد خانواده : پدرم گفت به درآمد بقیه مردم بستگی دارد ولی تقریباً برجی 250 هزار تومن .
تعداد اعضای خانواده : 10 نفر به همراه پدربزرگم که مادر می گوید خیلی غذا می خورد .
کرایه خانه : 50 هزار تومن
کرایه مغازه : 50 هزار تومن
خرج لباس : 30 هزار تومن
خرج غذا : 100 هزار تومن
باقی مانده : 20 هزار تومن که مادرم خرج آش نذری و سفره ابوالفضل می کند و پدرم هر برج به روحانی مسجد که بابای محمد صادق اشعری است و آدم با خدایی هست، می دهد تا خرج کارهای مسجد بکند. البته یکبار من مریض شدم و پدرم 100 هزار تومن خرج دوا دکتر من کرد. ولی پدرم پول کم نیاورد. آخر آن برج پدرم با خیلی از مشتری ها جنگ کرد. مشتری ها می گفتند که حساب ما خیلی زیاد شده و ما اینقدر خرید نکرده ایم. البته با وساطت بابای اشعری مشتری ها از پدرم معذرت خواهی کردند.

+++++++++++++++++++

بسمه تعالی
با سلام و خسته نباشید خدمت دبیر محترم .
بنده پدر سعیدی هستم و همانطور که می دانید فرماندار این شهر محروم و مستظعف. باید خدمت شما عرض نمایم که این حقه ها و طرفندهای سیاسی برای ضربه زدن به مسئولان کشور وگرفتن نقطه ضعف از آن ها دیگر تکراری و قدیمی شده است . بنابراین اخطار می کنم که این کارها نه به صلاح شما و نه به صلاح کشور است .« درآمد خانواده و تاثیر آن بر زندگی » موضوعی نیست که به شما ارتباط داشته باشد. در صورت تکرار مجبورم آن را به مسئولان زی ربط گزارش کنم. امیدوارم که خداوند متعال از تقسیرات همه بگذرد .

والسلام

+++++++++++++

آقای معلم پدر من قصابی دارد. بچه ها همیشه من را مخسره می کنند و می گویند تو که پدرت قصابی دارد چرا اینقدر لاغری. وقتی که از پدرم پرسیدم: «چقدر پول درمی آوری ؟ »
گوشتم را کشید و داد زد اگر دوباره از این سوال های مخسره بپرسم مثل گوسفند سرم را می برد. آقا لطفاً برایم صرف نگذارید. اگر پدرم بفهمد دیگر نمی گذارد به مدرسه بیایم و من را می برد به قصابی. آن جا همیشه بوی گوشت تازه می آید و من نمی توانم از آن ها بخورم، چون پدرم بیچاره می شود و من آن جا مجبورم هی آب دهنم را غورت بدهم وخیلی اذیت می شوم. آقا لطفاً این را سر کلاس نخوانی .

++++++++++++++

آقای معلم به خدا پدر من معتاد نیست. فقط سیگار می کشد. آدم های معتاد که گوشه خیابان ها هستند و تازه پول هم ندارند. ولی پدر من پول دار است. اوخیلی زرنگ است و همیشه توی خونه پول در می آورد. پدرم رفیق های گردن کلفت زیادی دارد که با آن ها معامله می کند. آن ها می آیند خانه ما و گاهی به من هم یک هزاری سبز می دهند. مادرم آن ها را به اتاق بالا می برد و تا یک ساعت پایین نمی آید و بعد پدرم بالا می رود و با آن ها معامله می کند و سود زیادی می برد. من خیلی دوست دارم به اتاق بالا بروم ولی آن مردها و مادرم همیشه در آن را قفل می کنند. در آن اتاق همیشه قفل است و من فکر می کنم آن ها توی آن اتاق حتماً یک گنج قایم کرده اند .
علی سلیمانی فر

+++++++++++++++++

« چو دانی و پرسی سئوالت خطاست . »
دوست و همکار عزیزم بابک جان سلام .
خودت که از وضع معلم ها خبر داری. پس نیازی به این کارها نیست.  انشاءا. . .  بعد از اجرای برنامه نظام هماهنگ پرداخت حقوق وضع مان خیلی خوب می شود. در رابطه با درس شایان اگر مشکلی بود با این شماره ها تماس بگیر . صبح 422558 مدرسه ، عصر 452212 بنگاه مسکن و شب 424222 آژانس. زنده باد فرمالیته و بی خودی هم خودت را با این کارها خسته نکن که به حقوقش نمی ارزد. به بچه ها و همکاران در مدرسه سلام برسان .

« خوشا آن که دایم در شرکت نفت بی     همیشه سرخوش و با یارِ مست بی »

++++++++++++++++++


شقل پدر : کارگر
شقل برادر : کارگر
 خانواده ما 7 نفر استند. که من بچه پایانی استم. سه خواهرم رفتند خانه دامادها. پدرم پیر شده و کم کار می کند. برادرم می گوید به خاتر من زن نمی گوید، چون می خاهد من درس بلد باشم و درکتر بشوم. اما من از مدرسه بدم می آید و می خاهم کارگر بشوم. پدرم می گوید : « حزرت محمد به دست های یک کارگر بوصه زده است.» . درآمد ما ماهی 200هزار است که ننه ام می گوید خرج اجاره خانه ، لباص و شکم من می شود .

باقر سجادی

++++++++++++++

بسم ا. . . الرحمن الرحیم
دبیر محترم سلامٌ علیکم
بنده حقیر محمد صادق اشعری
پدر بنده روحانی مسجد است و در این مقام مقدس مشغول خدمت به اسلام و جامعه اسلامی است. بنده نیز به شغل پدرم بسیار علاقه مند هستم و اگر لایق باشم در آینده به عنوان یک روحانی به خلق خدا خدمت خواهم نمود. در رابطه با درآمد خانواده ما اگر خواسته باشید باید عرض کنم که خود نیز به شخصه از این موضوع سر درنیاورده ام و منابع مالی ابوی بنده برایم کاملاً مشخص نیست. بنابراین این سئوال را از محضر ایشان پرسیدم که ایشان در یک جواب عالمانه فرمودند: « انشاءا. . . بعداً خودت خواهی فهمید » به هر حال برای این که دست خالی نباشم باید عرض کنم که از زندگی راضی هستیم . الحمدا. . .

من ا. . . التوفیق

++++++++++++++++

سلام
پدرم راننده تریلی است. و هر هفته به زاهدان می رود و برمی گردد. مادرم خیلی نگران اوست و همیشه به پدرم می گوید: « مواظب پلیس ها باش . » البته من فکر می کنم در زاهدان آدم های بد که به آن ها قاچاقچی می گویند مثل فیلم های خارجی لباس پلیس می پوشند و سر راننده ها را می برند. پدرم خیلی پول دارد و بچه های همسایه به ما می گویند خرپول. من دوست دارم پدرم را بیشتر ببینم. تازه وقتی که می آید توی خانه نمی ماند و می رود پیش دوست هایش. راستی پدر علی سلیمانی فر با پدر من دوست است و خیلی به خانه آن ها می رود. بعضی وقت ها علی می گوید که پدرم به او یک هزاری داده است برای همین با من خیلی دوست می شود . خوش به حال علی سلیمانی فر که پدرش همیشه توی خانه می ماند.
قربان هر چی مرد است. شاهین عقیلی .

++++++++++++

به نام پیوند دهنده قلب ها

پدر من کارمند شرکت نفت است و ماهی 500هزار تومان حقوق می گیرد. پدرم این ماه ماشینش را عوض کرد. او می گوید پیکان ماشین استانداردی نیست و باید  یک ماشین مناسب خانواده بخرد و یک پژو خرید. من خیلی پژو دوست دارم، چون داخلش بوی خیلی خوبی دارد، تازه کولر هم دارد. پدرم می گوید تا سه سال باید 200 هزار تومان هر ماه قسط ماشین بدهد. تازه بعد از آن باید خانه را عوض کنیم چون ضد زلزله نیست. ما همیشه قسط داریم. برادر و خواهر بزرگتر من دانشگاه آزاد می روند و هر ماه کلی پول خرج می کنند. پدرم همیشه می گوید: « کاش درس می خواندم و مهندس پتروشیمی شرکت نفت می شدم. آن ها خیلی پول می گیرند.»  

+++++++++++++++

آقای معلم حالا که دارم می نویسم خیلی خوشحالم . چون پدرم بعد از دو ماه ماموریت به خانه برگشته و کلی هم سوغاتی و پول آورده است. گرمای زاهدان پدرم را حسابی سیاه کرده . پدر من پلیس است و با آدم های بد سر و کار دارد و کارش خیلی خطرناک است. اما نمی دانم مادرم چرا این قدر ناراحت است. همش به پدرم می گوید که دیگر به زاهدان نرود ولی پدرم قبول نمی کند. مادرم می گوید که می ترسد پدرم معتاد بشود ولی او جواب داد که این رنگ سیاه پوستش به خاطر آفتاب سیستان است. ولی من دوست دارم پدرم همیشه به زاهدان برود تا برایمان پول و سوغاتی های خوب بیاورد. از پدرم پرسیدم این بار چند تا آدم بد گرفتی و بابام گفت : « هیچی » و من خوشحال شدم چون آدم های بد خیلی کم هستند. اگر پدرم تصمیم بگیرد که دیگر به زاهدان نرود دوباره وضع ما بد می شود و ما دیگر سوغاتی گیرمان نمی آید. اما اگر به ماموریت زاهدان برود ما همیشه پول و سوغاتی داریم. من می خواهم وقتی بزرگ شدم بروم و در زاهدان زندگی کنم چون هر کس به آن جا می رود پولدار می شود. مثلاً پدر شاهین عقیلی که هیجده چرخ دارد وهمیشه به زاهدان می رود. او بعضی وقت ها از طرف پدرم پول و چیز میز برایمان می آورد .

مصطفی علی دوست

+++++++++++++++++++

بسم ا… الرحمن الرحیم
آقای معلم سلام. پدر من نماینده مجلس است و حقوق خیلی زیادی دارد. من می توانم به هر چیزی که می خواهم برسم. مادرم می خواست من را به بهترین مدرسه شهر بفرستد ولی پدرم قبول نکرد. او گفت به دو دلیل باید به یک مدرسه معمولی بروی. دلیل اول این که مردم می گویند نماینده ما ساده زندگی می کند و دلیل دوم این که برای آینده خودت خوب است. بین مردم شناخته تر می شوی و فردا که خواستی راه پدرت را ادامه بدهی موفق تر می شوی. تازه نقاط ضعف مردم را بهتر می فهمی. پدرم معتقد است یک سیاست مدار خوب به جای نقطه قوت بهتر است نقاط ضعف مردم را بداند تا در موقع لزوم از آن ها به نفع خودش استفاده کند. او برای این که من قبول کنم گفت که برایت معلم خصوصی می گیرم و به شما هم گفت که شما قبول نکردید و گفتید که من تمام زحمتم را سر کلاس می کشم و نیاز به این کارها نیست. پدرم نمی دانست که شما آدم خیلی خوبی هستی و از دست شما ناراحت شد ولی حالا دیگر از دست شما ناراحت نیست چون چند وقت پیش از پشت در شنیدم که به آقای فرماندار گفت که باید برای شما یک پاپوش گشاد بدوزند. پدرم همیشه وسایل و نوشته های من را چک می کند ولی دیشب این کار را نکرد، چون دیروز توی مجلس بود. شب هم تلویزیون او را نشان داد که ما خیلی خوشحال شدیم و هورا کشیدیم.

« خداحافظ »

++++++++++

آقای معلم پدرم را دو سال پیش آدم های بد به زندان انداختند. نه برای دزدی و نه برای هر چیز بد دیگری که فکرش را بکنی. مادرم می گوید: « او برای این به زندان رفت که نسبت به آینده و جامعه اش حساس بود. » پدرم استاد دانشگاه بود و از وقتی او را گرفته اند ما به این شهرستان آمده ایم چون اینجا خرج و مخارج کمتری دارد. من وقتی دلم برای پدر تنگ می شود نامه ای را که از زندان برایم فرستاده می خوانم که نوشته: « پسرم یک مسلمان باید نسبت به انسان های دیگر احساس مسئولیت داشته باشد چون دینش به او این اجازه را نمی دهد که بی خیال و ساده لوح باشد. کشور ما مثل یک اتوموبیل می ماند که همیشه یک نفر استارت می زند و آن را روشن می کند ولی بلد نیست آن را به حرکت در بیاورد چون موتورش قدیمی و خراب است ما باید این موتور فرسوده و داغان را تعمیر کنیم. کشور ما یک محل برای روشن شدن وحرکت نکردن است. ما یک استارتگاه همیشگی هستیم. ما باید این تعمیر را از خودمان شروع کنیم. پسرم عقل ما تعمیر گاه ماست . . .» آقای معلم من حق دارم ناراحت بشوم وقتی که می بینم یک قاچاقچی، یک رشوه گیر، یک گرانفروش و یا یک آدم فاسد آزادانه زندگی می کند ولی پدر من الکی توی زندان است. از وقتی پدرم را گرفته اند یاد گرفته ام که ساکت نباشم و همش بنویسم. به قول پدر:« این ماشین بلاخره باید یک روز حرکت کند. » 
علی محسنی .

+++++++++++++++

 به نام خدا
آقای معلم سلام
به خدا من یادم رفت که درباره موضوعی که گفتی بنویسم. اما قول می دهم که هفته آینده آن را حاضر کنم. قول مردانه. در ضمن مرادی و حسن پور غایب هستند. 
 

  • 00/02/20
  • قصه شب

نظرات  (۳)

  • DOWN ALEY Girls
  • دنیای زیبایی در نقد اجتماعی بود این اثر
  • ناشناس
  • ،❤️ مرسی به شهروز شجاع و نترس
    عالی
  • مژگان احمدی موقری
  • عالی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی