爱情故事

Novels and short story _ long story _ 爱情故事
شین براری

爱情故事

Novels and short story _ long story _ 爱情故事

شین براری
爱情故事

爱情故事
رمان بالای هجده سال
رمان سانسور نشده
رمان ممنوعه
رمان عاشقانه
رمان اندروید
رمان موبایل
رمان مجازی

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
  • 11 Mehr 01، 18:47 - کانون شاملو
    عالی
نویسندگان

اتوبوس آبی

Sunday, 29 Farvardin 1400، 03:43 AM

خلاصه رمان اتوبوس آبی از ر_اعتمادی  



زمان: قرن بیستم میلادی


مکان: ایران (شهر تهران)


پسری به نام "سامان" که یگانه فرزند خانواده‌ای متمکن است، اینک پس از سال‌ها دوری از وطن به جمع خانواده پیوسته است. پدر او، مردی است میانسال که پس از مرگ همسرش با زنی جوان به نام "مهناز" ازدواج کرده است. او به خاطر ورود سامان به ایران و اتمام تحصیلات دانشگاهی‌اش، جشنی باشکوه بر پا می‌کند. سامان در میان میهمانان احساس تنهایی می‌کند؛ از اینرو سالن را ترک کرده، وارد باغ می‌شود. او در آنجا "ساحره" دختر باغبانشان را می‌بیند. آن دو که در دوران کودکی هم بازیِ یکدیگر بوده‌اند، از دیدن هم خوشحال شده، خاطرات گذشته خود را به یاد می‌آورند. مهناز از صمیمت بین آن‌ها ناراحت می‌شود و از سامان می‌خواهد که به جمع میهمانان بپیوندد. پس از آن، دوستی میان سامان و ساحره همچنان ادامه می‌یابد و ... 



    وبلاگ رمان کلیک نمایید 💠   

نظرات  (۴)

مرسی
خرسی
  • ملیکا موحد
  • عالی
  • ع . شکیبا
  • وصیت نامه شهید عباس آریا نژاد که روز جمعه مورخ ۲۴ تیرماه سال ۱۳۷۳ شمسی مطابق با ۵ صفر ۱۴۱۵ قمری نگاشته شده به شرح ذیل است:

    با سلام که موجد شور و نشاط در دلهاست و باسلام که سبب دوستی‌ها وسپس پیوندهاست سخنم را با تو آغاز میکنم .
    الها و معبودا: در بندگی ثناگو و شاکر توام و نعمتهای بس فزونت را سپاس میگویم.
    بارالها: زمانی که فرمودی الست بربکم، هم‌صدا با قالوا بلی گویان آنرا پذیرفتم اما فراموشم شد و در دنیا رد عصیان پیش گرفتم سرگشته و حیران دربیراه زندگی گام زدم. غرق تماشای زیبایی های خیره کننده طبیعت تسلیم به اطاعت از نفس شدم منفعل و شرمسار بسویت بازگشتم و از تو پوزش میطلبم.
    بارالها: از گمراهی‌های زیان آور غرور و خودپرستی در هیاهوی حیات به تو پناه میبرم و در ادامه سفر زندگانی برای رسیدن به کمال از تو استعانت میجویم تا جهت نیازهایم هرچند بزرگ یا کوچک در برابر آفریدگانت که از صراط مستقیم تو بدور و در تکبر و خودبینی غوطه ورند سر تعظیم فرود نیاورم.

    بارالها: با نسیم محبت و احسان تو در آغوش پاک و پر مهر پدر و مادری پرورش یافتم که وجود مقدسشان همچون خورشید صبحگاهی روشنی بخش زندگیم بوده و هست و تو بهتر میدانی که این پدر و مادر فداکار مهربان با دلی سرشار از ایمان و با پاهای محکم و استوار و دستهای قدرتمند توانا در سخترین و دشوارترین پیش آمدهای ناگوار زندگی نجات بخش وجودم بودند. آری اگر این افتخار نصیبم شد که به عنوان یک سرباز کوچک صاحب الزمان(عج) در راه تحقق پرچم جمهوری اسلامی شهید شوم از شما میخواهم که نه تنها گریه نکنید بلکه آن را جشن هم بگیرید، بلی آنروز روز عروسی من است. شما که نمی‌خواهید دل تازه داماد را برنجانید پس چرا گریه؟ بخندید و پایکوبی کنید زیرا داماد به محبوب رسید و از سرچشمه وصال سیراب گشت.

    در جوار کوی جانان آرمیدن آرزوست
    یا که مشتاقانه آن سو پر کشیدن آرزوست

    دل به کنج سینه می‌سوزد چو از هجر نگاه
    در افق نور جمال یار دیدن آرزوست

    چون ز خون عاشقان پرورده ما را کربلا
    با دل و جان وصل جانان را خریدن آرزوست

    مادر منشین چشم به ره برگذر شب
    بر خانه پر مهر تو زین بعد نیایم

    مادرم: تو عشق و فداکاری را به من آموختی تو استواری و استقامت را به من درس دادی .

    و تو پدرم: به من راه زندگی و استمرار در زندگی را به من آموختی و صفت مردانه و مردانگیت را در وجودم دمیدی.

    خواهرانم: شما به من آموختید رمز موفقیت و بردباری در مشکلات را.

    برادرانم : امید است بتوانم برایتان برادر خوبی باشم. آرزویم شهادت در خط سرخ اسلام است خطی که سرخی آن از سرچشمه لایزال خداوندی سرچشمه گرفته و ادامه دارد خطی که با خون امامان معصوم آبیاری گشته.

    کاش ما هم به قطره ای می ارزیدیم تا می‌توانستم جانم را در راه اسلام فدا سازم ولی گویا خداوند مرا از این خواسته محروم ساخته. آری اگر چه به عمد و چه به سهو به دست کسی کشته شدم بیقراری نکنید و با وی بدرفتار نباشید. شما مگر شیعه علی (ع) نیستید؟ حال که می‌گویید آری ، مگر نشنیده اید که ابن ملجم اسیر دست خاندان علی(ع) شد ولی آن مقتدای مؤمنین فرمود با او مدارا کنید. او بود که فرمود لذتی که در بخشایش هست در انتقام نیست. درضمن به جز خرج دفن و کفن من بقیه هزینه ها را صرف امور خیریه نمائید. برادران و خواهران بیاموزید به خود و دیگران و در راه پیشبرد و تحصیل علم و دانش تا دم مرگ کوشا باشید. حجاب و نگاهتان را کنترل کنید زیرا که شرمناک است بدنی چه به نگاه و چه به نفس عرضه داشته شود. آری برایم قرآن بخوانید و نماز و روزه ام را قضا شده ادا‌نمائید.
    در پایان آرزوی سلامتی رهبر و امام زمان(عج) و همچنین سلامتی و توفیق روز افزونتان را از خداوند خواستارم. از همگی شما طلب پوزش و مغفرت دارم حلالم نمائید. ازخداوند میخواهم نیاکان ما را بیامرزد و مرا هم مورد رحمت قراردهد.

    تصدقتان عباس آریانژاد

    شادی روح پاک شهید و همه شهدا صلوات 🌹🌹🌹

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی