اتوبوس آبی
خلاصه رمان اتوبوس آبی از ر_اعتمادی
زمان: قرن بیستم میلادی
مکان: ایران (شهر تهران)
پسری به نام "سامان" که یگانه فرزند خانوادهای متمکن است، اینک پس از سالها دوری از وطن به جمع خانواده پیوسته است. پدر او، مردی است میانسال که پس از مرگ همسرش با زنی جوان به نام "مهناز" ازدواج کرده است. او به خاطر ورود سامان به ایران و اتمام تحصیلات دانشگاهیاش، جشنی باشکوه بر پا میکند. سامان در میان میهمانان احساس تنهایی میکند؛ از اینرو سالن را ترک کرده، وارد باغ میشود. او در آنجا "ساحره" دختر باغبانشان را میبیند. آن دو که در دوران کودکی هم بازیِ یکدیگر بودهاند، از دیدن هم خوشحال شده، خاطرات گذشته خود را به یاد میآورند. مهناز از صمیمت بین آنها ناراحت میشود و از سامان میخواهد که به جمع میهمانان بپیوندد. پس از آن، دوستی میان سامان و ساحره همچنان ادامه مییابد و ...