爱情故事

Novels and short story _ long story _ 爱情故事
شین براری

爱情故事

Novels and short story _ long story _ 爱情故事

شین براری
爱情故事

爱情故事
رمان بالای هجده سال
رمان سانسور نشده
رمان ممنوعه
رمان عاشقانه
رمان اندروید
رمان موبایل
رمان مجازی

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
  • 11 Mehr 01، 18:47 - کانون شاملو
    عالی
نویسندگان

خلاصه کتاب

Sunday, 29 Farvardin 1400، 05:33 AM

سال ۵۶شض۳ قبل از میلاد مسیح در یک شب مهتابی در "وایساکها"، در سرزمین پادشاهی "کاپیلاواستو" (از ایل ساکی) شاهزاده "سادهودانا" و همسرش "ماهامایا" در بیشه سلطنتی "لومبینی" صاحب پسری شدند. در روز پنجم تولد، نوزاد سیدارتا نامیده شد و در روز هفتم، عمر مادرش به پایان رسید.


خواهر کوچکتر "ماهامایا" به نام "پراجابتی گاتامی" این کودک را مانند مادری دلسوز پرورش داد. در سالهای آموزش شاهزاده سیدارتا، آموزش‌های اولیه لازم و جنگاوری را تعلیم دید، اما اطرافیان معمولاً او را در افکار عمیق مشاهده می‌کردند، افکاری راجع به درد و رنج انسان‌ها. او مخالف بهره برداری انسان‌ها از یکدیگر، نابرابری، فقر، خشونت و طبقه بندی مردم جامعه بود. او در سن شانزده سالگی با شاهزاده خانمی بسیار زیبا به نام "یاشودهارا"، دختر پادشاه دوادها ازدواج کرد. سیدارتا بیست و نه ساله بود که صاحب پسری زیبا به نام "رادهولا" شد.


روزی شاهزاده که برای تفریح بیرون رفته بود، از دیدن چهار منظره به شدت تحت تاثیر قرار گرفت، پیرمردی بسیار شکسته، مریضی درمانده، جنازه یک مرده و در آخر زاهد مذهبی آرامی که از هیچ غم و غصه ای در تشویش نبود. وی از این فکر که روزی خودش و همه افراد بشر به پیری، بیماری و مرگ دچار خواهند شد، مضطرب و پریشان خاطر شده و اعتقاد پیدا کرد تنها از طریق جستجو و فداکار توام با ثبات قدم می توان به آرامشی ظفرمندانه دست یافت.


بنابراین، به رغم میل شدید، از زن و فرزند تازه تولد یافته، میراث و تاج و تخت پدر کناره گیری کرد و با تراشیدن موی سر لباس راهب ها را پوشید. سیدارتا مرام خود را با حل مسئله گسترده رنج و عذاب شروع کرد. وی برای این منظور از قابل قبول ترین روش دین هندویی جهت رستگاری، یعنی تامل و اندیشه فلسفی در مورد رابطه فرد انسانی با هستی متعال، تبعیت کرد: «با این وجود او از باتلاق رنج و گرفتاری بیرون نیامد». پس از آن به ریاضتهای سخت جسمانی پرداخت، راهی که پیروان دین جاینی برای رستگاری توصیه می کردند. «او هر روز با یک دانه کنجد و یا برنج زندگی می کرد. اکنون مدت شش سال بود که آن وجود بزرگ بدین گونه در زهد و ریاضت کشی بسر می برد، ولی مثل این بود که وقت خود را صرف گره زدن هوا کرده باشد». سیدارتا در جریان پرسه گردی، جایی یافت در خور ریاضت کشیدن. آنجا، اقامت کرد تا به ریاضتی بسیار سخت تن در دهد. شش سال ریاضت کشید، به تمرین های دشوار تنفس دست زد و به بادامی بساخت. پنج مرتاض بر او گرد آمدند به این امید که «چون گوتمه "حقیقت" را یافت، برایشان روشن خواهد کرد». سیدارتا چون دریافت که از این خودآزاری راهی به رهایی نمی برد، از ریاضت دست کشید و بار دیگر غذای مناسبی خورد. پس، آن پنج مرتاض، مرتدش خواندند و ترکش کردند. یک شب که ساکت و تنها در تاملات خویش فرورفته بود، در حالی که چهار زانو زیر یک درخت بو نشسته بود به یک تجزیه و تجلیل ساده روان شناختی درباره علت شر و نحوه پیروزی بر آن دست یافت. در زیر آن درخت از روی روش به تفکر پرداخت، و با چشم جانش در لابه لای سرشت هستی نگریست. زندگانیهای پیشینش را به یاد آورد، از میان قانون دوباره زاییده شدن، که نتیجه ی کرمه هاست دید و دریافت که این رنج است، این خاستگاه رنج است، این فرونشاندن رنج است و این راه فرونشاندن رنج است. او به این بینش رسید که «رهایی من از رنج لرزش پذیر نیست، این فرجامین تولد است، دیگر، برای من وجود دوباره ای در کار نیست». در آن لحظه، که بنابر سنت شب چهاردهم ماه ویساکهی سال 528 پیش از میلاد بود، سیدارتا گوتمه به روشنی یعنی به اشراق رسید و بودا، یعنی روشن و بیدار شدکتاب

سال ۵۶۳ قبل از میلاد مسیح در یک شب مهتابی در "وایساکها"، در سرزمین پادشاهی "کاپیلاواستو" (از ایل ساکی) شاهزاده "سادهودانا" و همسرش "ماهامایا" در بیشه سلطنتی "لومبینی" صاحب پسری شدند. در روز پنجم تولد، نوزاد سیدارتا نامیده شد و در روز هفتم، عمر مادرش به پایان رسید.

خواهر کوچکتر "ماهامایا" به نام "پراجابتی گاتامی" این کودک را مانند مادری دلسوز پرورش داد. در سالهای آموزش شاهزاده سیدارتا، آموزش‌های اولیه لازم و جنگاوری را تعلیم دید، اما اطرافیان معمولاً او را در افکار عمیق مشاهده می‌کردند، افکاری راجع به درد و رنج انسان‌ها. او مخالف بهره برداری انسان‌ها از یکدیگر، نابرابری، فقر، خشونت و طبقه بندی مردم جامعه بود. او در سن شانزده سالگی با شاهزاده خانمی بسیار زیبا به نام "یاشودهارا"، دختر پادشاه دوادها ازدواج کرد. سیدارتا بیست و نه ساله بود که صاحب پسری زیبا به نام "رادهولا" شد.

روزی شاهزاده که برای تفریح بیرون رفته بود، از دیدن چهار منظره به شدت تحت تاثیر قرار گرفت، پیرمردی بسیار شکسته، مریضی درمانده، جنازه یک مرده و در آخر زاهد مذهبی آرامی که از هیچ غم و غصه ای در تشویش نبود. وی از این فکر که روزی خودش و همه افراد بشر به پیری، بیماری و مرگ دچار خواهند شد، مضطرب و پریشان خاطر شده و اعتقاد پیدا کرد تنها از طریق جستجو و فداکار توام با ثبات قدم می توان به آرامشی ظفرمندانه دست یافت.

بنابراین، به رغم میل شدید، از زن و فرزند تازه تولد یافته، میراث و تاج و تخت پدر کناره گیری کرد و با تراشیدن موی سر لباس راهب ها را پوشید. سیدارتا مرام خود را با حل مسئله گسترده رنج و عذاب شروع کرد. وی برای این منظور از قابل قبول ترین روش دین هندویی جهت رستگاری، یعنی تامل و اندیشه فلسفی در مورد رابطه فرد انسانی با هستی متعال، تبعیت کرد: «با این وجود او از باتلاق رنج و گرفتاری بیرون نیامد». پس از آن به ریاضتهای سخت جسمانی پرداخت، راهی که پیروان دین جاینی برای رستگاری توصیه می کردند. «او هر روز با یک دانه کنجد و یا برنج زندگی می کرد. اکنون مدت شش سال بود که آن وجود بزرگ بدین گونه در زهد و ریاضت کشی بسر می برد، ولی مثل این بود که وقت خود را صرف گره زدن هوا کرده باشد». سیدارتا در جریان پرسه گردی، جایی یافت در خور ریاضت کشیدن. آنجا، اقامت کرد تا به ریاضتی بسیار سخت تن در دهد. شش سال ریاضت کشید، به تمرین های دشوار تنفس دست زد و به بادامی بساخت. پنج مرتاض بر او گرد آمدند به این امید که «چون گوتمه "حقیقت" را یافت، برایشان روشن خواهد کرد». سیدارتا چون دریافت که از این خودآزاری راهی به رهایی نمی برد، از ریاضت دست کشید و بار دیگر غذای مناسبی خورد. پس، آن پنج مرتاض، مرتدش خواندند و ترکش کردند. یک شب که ساکت و تنها در تاملات خویش فرورفته بود، در حالی که چهار زانو زیر یک درخت بو نشسته بود به یک تجزیه و تجلیل ساده روان شناختی درباره علت شر و نحوه پیروزی بر آن دست یافت. در زیر آن درخت از روی روش به تفکر پرداخت، و با چشم جانش در لابه لای سرشت هستی نگریست. زندگانیهای پیشینش را به یاد آورد، از میان قانون دوباره زاییده شدن، که نتیجه ی کرمه هاست دید و دریافت که این رنج است، این خاستگاه رنج است، این فرونشاندن رنج است و این راه فرونشاندن رنج است. او به این بینش رسید که «رهایی من از رنج لرزش پذیر نیست، این فرجامین تولد است، دیگر، برای من وجود دوباره ای در کار نیست». در آن لحظه، که بنابر سنت شب چهاردهم ماه ویساکهی سال 528 پیش از میلاد بود، سیدارتا گوتمه به روشنی یعنی به اشراق رسید و بودا، یعنی روشن و بیدار شد

نظرات  (۴)

  • ملیکا موحد
  • ❤️❤️❤️❤️❤️❤️
  • ملیکا موحد
  • 💙💙💙💙💙💙💙
  • ناشناس
  • فوق العاده هست اثارش
    ولی به ما ابلاغیه اومد از عرضه اثارش در book99online.com منع شده ایم
  • ناشناس
  • طاقچه🏎️⭐⭐⭐⭐⭐
    بهترین ها را از اپ طاقچه بخواهید
    (اثار میم مودب ‌‌‌‌‌پو ر _ یغما گلرویی _ شهاب بیگی _ شهروز براری) 🚨
    منع و تاکید درجه یک در حذف اثار این نویسندگان از وزارت ارشاد اسلامی جمهوری اسلامی ایران و فتا ، نظارت بر محتوای عرضه شده در تارنمای مجازی ، به تمامی اپ و سایت ها و ناشرین ابلاغ گردید در مورخه ۰۹/۰۶/۱۳۹۶ با دستور ریاست کل سازمان چاپ و نشر اثار

    جناب اقای سید مهدی الله یاری مطلق
    ✍️

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی